آناهيتاي مامان و بابا

دوست يابي

اين روزا پيدا كردن دوستي كه بتوني روش حساب كني شده دغدغه ذهنيت و من و هم بي نصيب از اين فكر و تصميم نميزاري. بعد از سه چهار ماه كه مدرسه ات شروع شده هنوز مي گي: كسي باهات دوست نميشه و همه مي گن من پرحرفم. تلاش كردم بهت كمك كنم تا در جواب كسايي كه بهت مي گن پرحرفي بگي: مامان و بابام بهم مي گن تو سخنوري و نظر مامان و بابام برام مهمه. گاهي باز هم يكي از دلايل دوست پيدا نكردنت و همين مي گي. منم مرتبا بهت يادآوريت مي كنم كه تو بخاطر رفتار خوبي كه داري و بخاطر مهربانيتت حتما مي توني بالاخره يه دوست خوب پيدا كني.  اگر چه بعضي وقتا خوشحالي از اينكه دوست جديدت و پيدا كردي. يه روز آرنيكا، روز ديگه شايلين، يه روز ديگه ترنم و..... ولي باز هم انگا...
28 دی 1394

اين روزهاي تو در مدرسه

قبل از نوشتن اين پست بايد بهت بگم مدت زياديه ازت عكس درست حسابي ندارم اونم بخاطر اينه كه اين روزا هيچ علاقه اي به عكس گرفتن نداري و تلاش من وقتي كه بهت مي گم اين عكسا واست يادگاري مي مونه تا وقتي بزرگ شدي ببينيشون بي فايده هست. منم گاهي وقتا دزدكي ازت عكس مي گيرم كه خيلي خوب نميشه يا گاهي هم پشت به تصوير ازت عكس مي گيرم. اين روزاي تو توي مدرسه خيلي خوب مي گذره. هر روز برنامه جشن و تفريح داريد. يكي از برنامه هاشون آشنايي شما با حروفه و براي آشنايي هر حرفي برنامه اي خاص تدارك داده ميشه: ب مثل بابا : گريمور همتون حتي معلمتون و شكل بابا كرد. پ مثل پارك و ب مثل بازي : به پارك رفتيد و حسابي بازي كرديد. م  مث...
5 دی 1394
1